گهواره ی خالی

 

عمری ست تا از جان و دل، ای جان و دل می خوانمت

 

تو نیز خواهان منی، می دانمت، می دانمت

 

گفتی اگر دانی مرا آیی و بستانی مرا

 

ای هیچکاه ناکجا! گو کی، کجا بستانمت

 

آواز خاموشی، از آن در پرده ی گوشی نهان

 

بی منت گوش و دهان در جان جان می خوانمت

 

منشین خمش ای جانخوش این ساکنی ها را بکش

 

گر تن به آتش می دهی چون شعله می رقصانمت

 

ای خنده ی نیلوفری در گریه ام می آوری

 

بر گریه می خندی و من در گریه می خندانمت

 

ای زاده ی پندار من پوشیده از دیدار من

 

چو کودک ناداشته گهواره می جنبانمت

 

ای من تو بی من کیستی چون سایه بی من نیستی

 

همراه من می ایستی همپای خود می رانمت

 

بر سر آتش غم

 

آه کز تاب دل سوخته جان می سوزد

 

ز آتش دل چه بگویم که زبان می سوزد

 

یارب این رخنه ی دوزخ به رخ ما که گشود؟

 

که زمین در تب و تاب است و زمان می سوزد

 

دود برخاست ازین تیر که در سینه نشست

 

مکن ای دوست که آن دست و کمان می سوزد

 

مگر این دشت شقایق دل خونین من است؟

 

که چنین در غم آن سروروان می سوزد

 

آتشی در دلم انداخت و عالم بو برد

 

خام پنداشت که این عود نهان می سوزد

 

لذت عشق و وفا بین که سپند دل من

 

بر سر آتش غم رقص کنان می سوزد

 

گریه ی ابر بهارش چه مدد خواهد کرد؟

 

دل سرگشته که چون برگ خزان می سوزد

 

سایه خاموش کزین جان پر آتش که مراست

 

آه را گر بدهم راه جهان می سوزد

 

در پرده ی خون

 

بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم

 

به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم

 

به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم

 

که ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم

 

نسیم عطر گردان بوی خون عاشقان دارد

 

بیا تا عطر این گل در مشام جان بگردانیم

 

شرار ارغوان واخیز خون نازنینان است

 

سمندر وار جان ها بر سر این شعله بنشانیم

 

جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل

 

سرودی خوش بخوان کز مژده ی صبحش بخندانیم

 

گلی کز خنده اش گیتی بهشت عدن خواهد شد

 

ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فروخوانیم

 

سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد

 

چه پرچم های گلگون کاندر آن شادی برقصانیم

 

به دست رنج هر ناممکنی ممکن شود آری

 

بیا تا حلقه ی اقبال محرومان بجنبانیم

 

الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب

 

که ما کشتی درین توفان به سودای تو می رانیم

 

دلا در یال آن گلگون گردن تاز چنگ انداز

 

مبادا کز نشیب این شب سنگین فرومانیم

 

شقایق خوش رهی در پرده ی خون می زند، سایه

 

چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم

 

گل افشان خون

 

بلندا سرما که گر غرق خونش

 

ببینی، نبینی تو هرگز زبونش

 

سرافراز باد آن درخت همایون

 

کزین سرنگونی نشد سرنگونش

 

تناور درختی که هر چه ش ببری

 

فزون تر بود شاخ و برگ فزونش

 

پی آسمان زد همانا تبرزن

 

که بر سر فرو ریخت سقف و ستونش

 

زمین واژگون شد از آن تا نبیند

 

در آیینه ی آسمان واژگونش

 

بلی گوی عهدش بلا آزماید

 

زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش

 

ز چندی و چونی برون رفت و آخر

 

دریغا ندانست کس چند و چونش

 

خوشا عشق فرزانه ی ما که ایدون

 

ز مجنون سبق برده صیت جنونش

 

از آن خون که در چاه شب خورد بنگر

 

سحرگاه لبخند خورشید گونش

 

خم زلفش آن لعل می نماید

 

نگر تا نپیچی سر از رهنمونش

 

بهارا تو از خون او آب خوردی

 

بیا تا ببینی گل افشان خونش

 

سماعی است در بزم او قدیسان را

 

دلا گوش کن نغمه ی ارغنونش

 

به مانند دریاست آن بی کرانه

 

تو موجش ندیدی و دیدی سش

 

نهنگی بباید که با وی بر آید

 

کجا سایه از عهده آید برونش


جملات زیبا|شعر|سایت مطالب جالب و خواندنی   ,ی ,سوزد ,ای ,خون ,جان ,سوزد   ,می سوزد ,  که ,  ز ,  بهمنبع

اشعار زیبای هوشنگ ابتهاج سری پنجم

اشعار زیبای هوشنگ ابتهاج سری چهارم

اشعار زیبای هوشنگ ابتهاج سری سوم

اشعار زیبای هوشنگ ابتهاج سری دوم

اشعار زیبای هوشنگ ابتهاج سری اول

مشخصات

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی پارچه و لباس و مد زنانه و سبک زندگی انواع فیلتر شنی فلزی تو بهترین خرید رو از ما داشته باش رینگ لایت یا نور حلقوی چیست و چه کاربردی دارد؟ چت روم , چت , چتروم , چت روم شلوغ , سایت تفریحی جنجالیها روانشناسی امروزی سفارش اینترنتی زنجیر بارگیری معرفی کالا فروشگاهی انجام پروژه هایdatabase